بازدید از سد یاجوج و ماجوج در سده سوم هجری
بازدید از سد یاجوج و ماجوج در سده سوم هجری
اعزام یک هیئت تحقیقی از سوی خلیفه عباسی الواثق بالله ، برای بازدید از سد یاجوج و ماجوج ، از اخبار مورد توجه آن دوران بود لذا گزارش سفر در گنجینه دولتی نگهداری می شد و جغرافی دانان نیز بدان اهمیت داده و در آثار خود نقل کرده اند . این گزارش تاریخی حاوی نکات ارزشمند تاریخی مختلفی است مانند تسهیلات دولتی برای این سفر تحقیقی ، توصیفات دقیق نویسنده گزارش از بناها و اشاره خیلی جالب به وجود کوتوله ها در آن سوی سد یاجوج و این که مردمان یاجوج و ماجوج کوتوله هستند . سخن مردمان پیرامون سد در باره کوتوله ها حتی اگر افسانه باشد می تواند سر منشا الهام گیری نویسندگان معاصر داستانهای تخیلی در مغرب زمین باشد .
أبو عبد الله محمد بن أحمد مقدسى از جغرافی دانان سده چهارم هجری است و کتاب احسن التقاسیم او یکی از منابع مهم جغرافیایی مسلمانان به شمار می آید . ما این گزارش را از احسن التقاسیم مقدسی نقل می کنیم . ابتدا ترجمه و در ادامه متن اصلی احسن التقاسیم و گزارش یاقوت حموی در معجم البلدان را خواهیم آورد .
احسنالتقاسیم ، ترجمه علی نقى منزوى ، ج2 ص531 :
سد ذو القرنین : در کتاب ابن خرداذبه و جز او داستان این سد را یکسان دیدم و من متن خرداذبه و سند او را مىآورم، زیرا که او وزیر خلیفه بود و دانشهاى انباشته در گنجینههاى امیر مؤمنان دست مىداشت، او مىگوید: سلّام مترجم برایم گفت: هنگامى که واثق باللّه در خواب دید که گویا سدى که ذو القرنین میان ما و یاجوج و ماجوج ساخته بود باز شده است ، مرا بدانجا فرستاد تا آنرا بازرسى کرده گزارش بیاورم، واثق یک بار دیگر نیز محمد بن موسى خوارزمى منجم را به ترخان پادشاه خزر فرستاده بود این بار او پنجاه تن را همراه من کرد و پنجاه هزار دینار در اختیار من نهاد و دیت مرا نیز ده هزار درم بمن داد و دستور داد که به هر یک از پنجاه تن یک هزار درم و هزینه یک سال را بدهند و دویست قاطر براى بارکشى به من داد.
پس ما با نامه دستور کمک از واثق براى اسحاق بن اسماعیل که فرمانرواى ارمنیه و ساکن تفلیس بود، از سرّ من را بیرون آمدیم. پس اسحاق نیز نامهاى به فرمانرواى سریر براى ما نگاشت، سپس فرمانرواى سریر نیز نامهاى به شاه اللاان نگاشت و او براى فیلان شاه و فیلان شاه براى طرخان شاه خزر نگاشت پس ما یک شبانه روز نزد او ماندیم تا وى پنج تن راهنما همراه ما کرد و، از آنجا بیست و شش روز راه رفتیم تا به زمینى سیاه متعفن رسیدیم، ما پیش از رسیدن به آنجا مقدارى سرکه براى بو کشیدن با خود آوردیم.
پس ده روز راه پیمودیم تا به شهرهایى ویران رسیدیم و بیست و هفت روز در آنها راه رفتیم. و چون درباره آنها پرسیدیم گفته شد که همان شهرهایند که یاجوج و ماجوج به آنها در مىآمده ویرانشان مىکردند.
سپس به سوى دژهائى رفتیم که در نزدیکى کوهى بودند که سد در دهانه یکى از درههاى آنست. ناگهان در آنجا با گروهى برخوردیم که به تازى و پارسى سخن مىراندند و مسلمان بودند و قرآن مىخواندند و مسجدها و مکتبها مىداشتند. ایشان پرسیدند: از کجا آمدهاید؟
گفتیم ما پیک امیر مؤمنان هستیم! ایشان شگفت زده مىپرسیدند: امیر مؤمنان؟ ما گفتیم: آرى! گفتند: او پیر است یا جوان؟ گفتیم جوانست. گفتند: در کجا است؟
گفتیم: در عراق در شهرى که آن را سرّ من راى گویند. گفتند: ما تا کنون چنین چیزى نشنیدهایم سپس به کوهى شدیم که صاف و بىگیاه بود. پس کوهى دیدیم که با شکافى بریده شده که یکصد و پنجاه ذراع پهنا مىداشت، پس در عضاده (ستون) دیدیم که به پهلوى کوه در دو سمت شکاف ساخته شده بود که پهناى هر ستون (از درگاه تا دیوار در بالا) بیست و پنج ذراع بود، و آنچه در پائین از آن دیده مىشد ده ذراع بود. همه این دیوار به کلفتى (و بلندى) پنجاه ذراع با خشت آهنین در مس پوشانیده ساخته شده است. یک دروند آهنین به درازاى یکصد و بیست و پهناى پنج ذراع روى دو ستون به گونهاى سوار شده که از هر سر آن ده ذراع بر روى ستون است. بر بالاى دروند، با همان خشتهاى آهنین در مس پوشانیده، دیوارى به بالاى کوه، تا چشم کار کند کشیدهاند.
در بالاى آن بالکونهائى هست، و در هر بالکون دو شاخ رو در روى یک دیگر نهاده شده است. دروازه آهنین با دو لنگه بسته شده که پهناى هر یک پنجاه ذراع در بلنداى پنجاه ذراع به کلفتى پنج ذراع است. پاشنه هر لنگه [با گردونهاى] به دروند پیوسته است. بر روى در یک قفل اسطوانه شکل هست که هفت ذراع دراز او یک باع قطر آنست این قفل در بیست و پنج ذراعى زمین آویخته است. پنج ذراع بالاى قفل یک کلون درازتر از آن هست که درازى هر یک از دو گیره آن دو ذراع است. روى این کلون یک کلید به درازاى یک ذراع و نیم آویخته که دوازده دندانه دارد، هر دندانه آن مانند دسته بزرگترین هاونها است، و به زنجیرى آویخته شده که درازیش هشت ذراع و محیط کلفتى آن چهار وجب و حلقهاى که رنجیر بدان بسته مانند حلقههاى منجنیق است. پهناى درگاه دروازه، ده ذراع و درازاى آن یکصد ذراع است. غیر از آنچه زیر دو ستون است. بیرون مانده (پهناى آن پنج ذراع است. و همه این اندازهها به زراع سواد مىباشد رئیس این دژها در هر آدینه باده سوار که هر یک عصائى پنجاه منى از آهن به دست دارند، به آنجا مىآید و هر یک از ایشان سه بار با عصایش بر آن قفل و در مىکوبند تا آنان که در پشت دروازه هستند با شنیدن صدا از بودن نگهبانان آگاه شوند، و اینان نیز مطمئن شوند که آنان زیانى به در نرسانیدهاند.
هنگامى که اینان بر قفل مىکوبند گوش بر در مىنهند تا زمزمه آنان را بشنوند. در نزدیکى اینجا نیز یک دژ بزرگ هست که ده فرسنگ در مانندش مىباشد نزدیک خود دروازه نیز دو دژ هست به مساحت دویست ذراع دم در هر دژ درختى و میان دو دژ چشمهاى گوارا هست آلتهائى که سد با آنها ساخته شده، مانند دیگهاى آهنین و کفگیرکها، در یکى از آن دو دژ نگاهدارى شده است. بر هر اجاق چهار دیگ هست همانند دیگهاى صابونپزى. پس ماندهاى نیز از خشتهاى آهنین زنگ زده به یک دیگر چسبیده آنجا مانده است از کسانى که آنجا بودند پرسیدیم آیا شما یکى از یاجوج و مأجوج را دیدهاید؟ گفتند یک بار گروهى از ایشان را در بالاى دیوار دیدیم ناگاه باد سیاه آمد و ایشان را به سوى خودشان پرت کرد. قد آنان که ما دیدیم هر مرد ایشان یک وجب و نیم بود . راهنمایان سپس ما را به سوى خراسان برده از هفت فرسنگى پشت سمرقند سر درآوردیم . دژبانان به اندازه کافى بما توشه نیز داده بودند پس ما بنزد واثق آمدیم و گزارش کار خویش بدو دادیم. و این گفتار کسانى را رد مىکند که گویند: در اندلس مىباشد.
مشخصات نشر: أحسن التقاسیم فى معرفة الأقالیم، أبو عبد الله محمد بن أحمد مقدسى (ق 4)، ترجمه علینقى منزوى، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چ اول، 1361ش.
متن اصلی احسنالتقاسیم ص362 :
سد ذی القرنین : قرأت فی کتاب ابن خرداذبه و غیره فی قصّة هذا السدّ على نسق واحد و اللفظ و الاسناد لابن خرداذبه لانه کان وزیر الخلیفة و اقدر على ودائع علوم خزانة أمیر المؤمنین مع انه یقول حدّثنى سلّام المترجم ان الواثق باللَّه لما رأى فی المنام کأنّ السدّ الّذی بناه ذو القرنین بیننا و بین یأجوج و مأجوج مفتوح وجّهنی و قال لی عاینه و جئنی بخبره و کان الواثق وجّه محمّد بن موسى الخوارزمىّ المنجّم الى طرخان ملک الخزر و ضمّ الىّ خمسین رجلا و وصلنی بخمسین ألف دینار و أعطانی دیتی عشرة آلاف درهم و امر بإعطاء کلّ واحد من الخمسین ألف درهم و رزق سنة و أعطانی مائتی بغل تحمل الزاد و الماء فشخصنا من سرّ من راى بکتاب الواثق الى إسحاق بن إسماعیل صاحب ارمینیة و هو بتفلیس فی انفاذنا و کتب لنا إسحاق الى صاحب السریر ثم کتب صاحب السریر الى ملک اللان ثم کتب صاحب اللان الى فیلان شاه ثم کتب فیلان شاه الى طرخان ملک الخزر فأقمنا عنده یوما و لیلة حتّى وجّه معنا خمسة ادلّة فسرنا من عنده ستّة و عشرین یوما ثم صرنا الى ارض سوداء منتنة الرائحة و کنّا قد تزوّدنا قبل دخولنا إیّاها خلّا نشمّه فسرنا فیها عشرة أیّام ثم صرنا الى مدن خراب فسرنا فیها سبعة و عشرین یوما فسألنا عن تلک المدن فقیل هی التی کانت یأجوج و مأجوج یتطرّقونها فخرّبوها ثم صرنا الى حصون بالقرب من الجبل الّذی السدّ فی شعب منه و إذا فی تلک الحصون قوم یتکلّمون بالعربیّة و الفارسیّة مسلمون یقرءون القرآن لهم مساجد و مکاتب فسألونا من این أقبلنا فأخبرناهم انّا رسل أمیر المؤمنین فاقبلوا یتعجّبون و یقولون أمیر المؤمنین فنقول نعم فقالوا شیخ هو أم شابّ فقلنا شابّ فقالوا این یکون فقلنا بالعراق بمدینة یقال لها سرّ من رأى فقالوا ما سمعنا بهذا قطّ ثم صرنا الى جبل أملس لیس علیه خضراء و إذا جبل مقطوع بواد عرضه مائة و خمسون ذراعا و إذا عضادتان مبنیّتان ممّا یلی الجبال من جنبی الوادی عرض کلّ عضادة خمسة و عشرون ذراعا الظاهر من تحتها عشرة أذرع خارج الباب و کلّه مبنیّ بلبن من حدید مغیّب فی نحاس فی سمک خمسین ذراعا و إذا دروند حدید طرفاه على العضادتین طوله مائة و عشرون ذراعا قد رکّب على العضادتین على کلّ واحدة بمقدار عشرة ادرع فی عرض خمسة و فوق الدروند بناء بذلک اللبن الحدید فی النحاس الى راس الجبل و ارتفاعه مدّ البصر و فوق ذلک شرف حدید فی طرف کلّ شرفة قرنان یثنى کلّ واحد الى صاحبه و إذا باب حدید مصراعین مغلقین عرض کلّ مصراع خمسون ذراعا فی ارتفاع خمسین ذراعا فی ثخن خمسة أذرع و قائمتاهما فی الدروند على قدره و على الباب قفل طوله سبعة أذرع فی غلظ باع فی الاستدارة و ارتفاع القفل من الأرض خمسة و عشرون ذراعا و فوق القفل بقدر خمسة أذرع غلق طوله أکثر من طول القفل و قفیزاه کلّ واحدة منهما ذراعان و على الغلق مفتاح معلّق طوله ذراع و نصف و له اثنا عشر دندانکة کلّ دندانکة کید أعظم ما یکون من الهواوین معلّق من سلسلة طولها ثمانیة أذرع فی استدارة اربعة أشبار و الحلقة التی فیها السلسلة مثل حلق المنجنیق و عتبة الباب عشرة أذرع فی سمک مائة ذراع سوى ما تحت العضادتین و الظاهر منها خمسة أذرع و هذا کلّه بذراع السواد و رئیس تلک الحصون یرکب فی کلّ جمعة فی عشرة فوارس مع کلّ فارس مرزبة حدید فی کلّ واحدة خمسون منا و یضرب القفل بتلک المرزبات کلّ رجل ثلاث ضربات لیسمع من وراء الباب الصوت فیعلموا ان هناک حفظة و یعلم هؤلاء ان أولئک لم یحدثوا فی الباب حدثا و إذا ضرب أصحابنا القفل وضعوا آذانهم یسمعون فترى لأولئک دویّ و بالقرب من هذا الموضع حصن کبیر نحو عشرة فراسخ فی مثلها و مع الباب حصنان سعة کلّ واحد مائتا ذراع و على باب هذین الحصنین شجرتان و بین الحصنین عین عذبة و فی أحد الحصنین آلة البناء الّذی بنى به السدّ من قدور الحدید و المغارف على کلّ دیکدان اربع قدور مثل قدور الصابون و هناک بقیّة من اللبن الحدید قد التزق بعضه ببعض من الصدأ، و سألنا من هناک هل رأوا أحدا من یأجوج و مأجوج فذکروا انهم رأوا مرّة عددا فوق الشرف فهبّت ریح سوداء فألقتهم الى جانبهم قالوا و کان مقدار الرجل فی راى العین شبرا و نصفا ، ثم انصرفت بنا الأدلّاء الى ناحیة خراسان فخرجنا خلف سمرقند بسبعة فراسخ و قد کان أصحاب الحصون زوّدونا ما کفانا ثم صرنا الى الواثق فأخبرناه، و هذا یردّ قول من زعم انه بالأندلس .
مشخصات نشر: أحسن التقاسیم فى معرفة الأقالیم،القاهرة، أبو عبد الله محمد بن أحمد مقدسى، مکتبة مدبولى، الطبعة الثالثة،1411/1991.
متن معجمالبلدان ج 3 ص 199 :
و من مشهور الأخبار حدیث سلّام الترجمان قال: إن الواثق باللّه رأى فی المنام أن السدّ الذی بناه ذو القرنین بیننا و بین یأجوج و مأجوج مفتوح، فأرعبه هذا المنام فأحضرنی و أمرنی بقصده و النظر إلیه و الرجوع إلیه بالخبر، فضمّ إلیّ خمسین رجلا و وصلنی بخمسة آلاف دینار و أعطانی دینی عشرة آلاف درهم و مائتی بغل تحمل الزاد و الماء، قال: فخرجنا من سرّ من رأى بکتاب منه إلى إسحاق ابن إسماعیل صاحب أرمینیة و هو بتفلیس یؤمر فیه بإنفاذنا و قضاء حوائجنا و مکاتبة الملوک الذین فی طریقنا بتیسیرنا، فلمّا وصلنا إلیه قضى حوائجنا و کتب إلى صاحب السریر و کتب لنا صاحب السریر إلى ملک اللّان و کتب ملک اللّان إلى فیلانشاه و کتب لنا فیلانشاه إلى ملک الخزر فوجه ملک الخزر معنا خمسة من الأدلّاء فسرنا ستّة و عشرین یوما فوصلنا إلى أرض سوداء منتنة الرائحة و کنّا قد حملنا معنا خلّا لنشمّه من رائحتها بإشارة الأدلّاء، فسرنا فی تلک الأرض عشرة أیّام ثمّ صرنا إلى مدن خراب فسرنا فیها سبعة و عشرین یوما فسألنا الأدلّاء عن سبب خراب تلک المدن فقالوا: خرّبها یأجوج و مأجوج، ثمّ صرنا إلى حصن بالقرب من الجبل الذی السّدّ فی شعب منه فجزنا بشیء یسیر إلى حصون أخر فیها قوم یتکلمون بالعربیّة و الفارسیّة و هم مسلمون یقرؤون القرآن و لهم مساجد و کتاتیب، فسألونا من أین أقبلتم و أین تریدون، فأخبرناهم أنا رسل أمیر المؤمنین، فأقبلوا یتعجبون من قولنا و یقولون: أمیر المؤمنین! فنقول: نعم، فقالوا: أ هو شیخ أم شاب؟ قلنا: شابّ، قالوا: و أین یکون؟ قلنا: بالعراق فی مدینة یقال لها سرّ من رأى، قالوا: ما سمعنا بهذا قط، ثمّ ساروا معنا إلى جبل أملس لیس علیه من النبات شیء و إذا هو مقطوع بواد عرضه مائة و خمسون ذراعا، و إذا عضادتان مبنیتان ممّا یلی الجبل من جنبی الوادی عرض کلّ عضادة خمسة و عشرون ذراعا الظاهر من تحتها عشرة أذرع خارج الباب، و کلّه مبنی بلبن حدید مغیّب فی نحاس فی سمک خمسین ذراعا، و إذا دروند حدید طرفاه فی العضادتین طوله مائة و عشرون ذراعا قد رکّب على العضادتین على کلّ واحد مقدار عشرة أذرع فی عرض خمسة أذرع، و فوق الدروند بناء بذلک اللبن الحدید و النحاس إلى رأس الجبل، و ارتفاعه مدّ البصر، و فوق ذلک شرف حدید فی طرف کلّ شرفة قرنان ینثنی کلّ واحد إلى صاحبه، و إذا باب حدید بمصراعین مغلقین عرض کل مصراع ستون ذراعا فی ارتفاع سبعین ذراعا فی ثخن خمسة أذرع و قائمتاها فی دوّارة على قدر الدروند، و على الباب قفل طوله سبعة أذرع فی غلظ باع، و ارتفاع القفل من الأرض خمسة و عشرون ذراعا و فوق القفل نحو خمسة أذرع غلق طوله أکثر من طول القفل، و على الغلق مفتاح معلق طوله سبعة أذرع له أربع عشرة دندانکة أکبر من دستج الهاون معلّق فی سلسلة طولها ثمانیة أذرع فی استدارة أربعة أشبار و الحلقة التی فیها السلسلة مثل حلقة المنجنیق، و ارتفاع عتبة الباب عشرة أذرع فی بسط مائة ذراع سوى ما تحت العضادتین و الظاهر منها خمسة أذرع، و هذا الذرع کلّه بذراع السواد، و رئیس تلک الحصون یرکب فی کلّ جمعة فی عشرة فوارس مع کلّ فارس مرزبة حدید فیجیئون إلى الباب و یضرب کل واحد منهم القفل و الباب ضربات کثیرة لیسمع من وراء الباب ذلک فیعلموا أن هناک حفظة و یعلم هؤلاء أن أولئک لم یحدثوا فی الباب حدثا، و إذا ضربوا الباب وضعوا آذانهم فیسمعون من وراء الباب دویّا عظیما، و بالقرب من السدّ حصن کبیر یکون فرسخا فی مثله یقال إنّه یأوی إلیه الصّنّاع، و مع الباب حصنان یکون کلّ واحد منهما مائتی ذراع فی مثلها، و على بابی هذین الحصنین شجر کبیر لا یدرى ما هو، و بین الحصنین عین عذبة، و فی أحدهما آلة البناء التی بنی بها السدّ من القدور الحدید و المغارف و هناک بقیّة من اللبن الحدید قد التصق بعضه ببعض من الصدإ، و اللبنة ذراع و نصف فی سمک شبر، و سألنا من هناک هل رأوا أحدا من یأجوج و مأجوج فذکروا أنّهم رأوا منهم مرّة عددا فوق الشرف فهبّت ریح سوداء فألقتهم إلى جانبنا فکان مقدار الواحد منهم فی رأی العین شبرا و نصفا، فلمّا انصرفنا أخذ بنا الأدلّاء نحو خراسان فسرنا حتى خرجنا خلف سمرقند بسبعة فراسخ، قال: و کان بین خروجنا من سرّ من رأى إلى رجوعنا إلیها ثمانیة عشر شهرا، قد کتبت من خبر السدّ ما وجدته فی الکتب و لست أقطع بصحة ما أوردته لاختلاف الروایات فیه، و الله أعلم بصحته، و على کلّ حال فلیس فی صحة أمر السد ریب و قد جاء ذکره فی الکتاب العزیز.